انا لله و انا الیه راجعون
هاله خانم :
من شما را چند بار بیشتر ندیده بودم . اولین بار در جشن عروسی احسان بعنوان میهمان خانواده عروس تشریف آورده بودید . چقدر از دیدن شما خوشحال شدم . نام سحابی برای دانشجویان قبل از انقلاب نام آشنایی است . مبارزات و افکار ،نشات گرفته از اسلام ، این روشنفکران اسلامی ، ما را جذب تفکر انسان ساز اسلام کرد . اما چشم های شما در اندک زمانی تمام محبتی که شما به خانواده شهدا داشتید به من انتقال داد و محبت هاله خانم سحابی به دل ما نشست . بعد ها عروس خود را از فرزندان شهید دفاع مقدس انتخاب کردید و شنیدم زینب چگونه از شما تعریف میکرد که "من از وقتی وارد این خانواده شده ام معنای مسلمانی را فهمیده ام "
بار دیگر شما را با چهره بشاش ویک دسته گل در میدان بهارستان دیدم . سعی میکردید نشان دهید اعتراضتان از روی علاقه به این مملکت است نه از روی بغض .متاسفانه همان روز ظاهرا بازداشت شده بودید .
تا این که دو سه هفته پیش با یکی از دوستان برای عیادت پدر گرامیتان رفتیم و خوشبختانه شما د ر بیمارستان تشریف داشتید . با ادبی که از شما سراغ داشتیم از ما استقبال کردید . می خواستم از پدر شما بخاطر تمام تلاشی که قبل از انقلاب برای آزادی مردم ما کرده بود ، تشکر کنم وهم عذر خواهی کنم از این که به این آیه شریفه که "الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ (آن كساني كه به همه سخنان گوش فرا ميدهند و از نيكوترين و زيباترين آنها پيروي ميكنند . آنان كسانيند كه خدا هدايتشان بخشيده است ، و ايشان واقعاً خردمندند ) عمل نکردم و سخنان ایشان را بعد ها نشنیدم . و فکر می کردیم تکثر افکار استقلال و امنیت را به خطر می اندازد . غافل از این که رشد جامعه و تضمین امنیت در تبادل افکار است .
در ضمن از شما راجع به وضعیت زندان پرسیدم . فقط قسمت های مثبت را تعریف کردید . از زنان هم بند خود به نیکی یاد کردید و خبر خوب که یک زندان می خواهند بسازنند و وضع زنان زندانی بهتر می شود . تا چند روز به این جمله شما فکر می کردم نمی دانستم از این خبر خوشحال باشم و یا ناراحت . اما بی اختیار از چشم هایم اشک می آمد!!
اما دیروز
با عجله لواسان آمدم تا در تشیع پدر عزیز تان شرکت کنم ،متاسفانه دیر رسیدم و فقط فاتحه ای خواندیم . که زینب را دیدم و اتفاقی که برای شما افتاده بود تعریف کرد و ما با امید این که بالاخره شما را در منزل پدری می بینیم ،به سوی خانه شما روان شدیم .
گریه های زینب که شما را صدا می کرد خبر از عمق فاجعه می داد .من که باور نمی کردم به این سادگی از همه ما قهر کنی وبروی ؟نگاه پر از مهر ت را به روی همه ببندی !! شمایی که به قول همسر بزرگوارتان همیشه به دیگران فکر می کردید که چگونه می توانید به بهتر زندگی کردن آنها کمک کنید و مشکلات مردم گرفتاری که در حق آنها ظلم شده بود به گونه ای رفع کنید. نمی دانم در آن دقایق تدفین پدر مبارزتان که بقول دوست مشترکمان مسلمان واقعی و وطن دوست بود و با تمام فشارها هیچوقت از اسلام و ایران جدا نشد ، به شما چه گذشت که خداوند رحمان و رحیم حکم آزادی هاله خانم را امضاء کرد .
شما برنده روز چهار شنبه و مدیر تمام صحنه ها بودید با تمام بد اخلاقی ها و سختگیری ها در نسیم شبانه بر شما نماز خوانده شد و با تلاوت قرآن و فریاد یا زهرا یا مظلوم پیکر پاکتان در کنار پدر که همیشه همراه او بودی در سینه سرد خاک آرام گرفت . و دوستانی که شما را بخاطر ادب و انسانیتان دوست داشتند در این سفر ابدی شما را با اشک چشمانشان بدرقه کردند . وای بر حال کسانی که با بغض و نادانی و خودپرستی شما را ازار دادند . و خداوند فرصت ندامت را از آنها گرفت .
به امید دیدار فاطمه امیرانی
هاله خانم :
من شما را چند بار بیشتر ندیده بودم . اولین بار در جشن عروسی احسان بعنوان میهمان خانواده عروس تشریف آورده بودید . چقدر از دیدن شما خوشحال شدم . نام سحابی برای دانشجویان قبل از انقلاب نام آشنایی است . مبارزات و افکار ،نشات گرفته از اسلام ، این روشنفکران اسلامی ، ما را جذب تفکر انسان ساز اسلام کرد . اما چشم های شما در اندک زمانی تمام محبتی که شما به خانواده شهدا داشتید به من انتقال داد و محبت هاله خانم سحابی به دل ما نشست . بعد ها عروس خود را از فرزندان شهید دفاع مقدس انتخاب کردید و شنیدم زینب چگونه از شما تعریف میکرد که "من از وقتی وارد این خانواده شده ام معنای مسلمانی را فهمیده ام "
بار دیگر شما را با چهره بشاش ویک دسته گل در میدان بهارستان دیدم . سعی میکردید نشان دهید اعتراضتان از روی علاقه به این مملکت است نه از روی بغض .متاسفانه همان روز ظاهرا بازداشت شده بودید .
تا این که دو سه هفته پیش با یکی از دوستان برای عیادت پدر گرامیتان رفتیم و خوشبختانه شما د ر بیمارستان تشریف داشتید . با ادبی که از شما سراغ داشتیم از ما استقبال کردید . می خواستم از پدر شما بخاطر تمام تلاشی که قبل از انقلاب برای آزادی مردم ما کرده بود ، تشکر کنم وهم عذر خواهی کنم از این که به این آیه شریفه که "الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ (آن كساني كه به همه سخنان گوش فرا ميدهند و از نيكوترين و زيباترين آنها پيروي ميكنند . آنان كسانيند كه خدا هدايتشان بخشيده است ، و ايشان واقعاً خردمندند ) عمل نکردم و سخنان ایشان را بعد ها نشنیدم . و فکر می کردیم تکثر افکار استقلال و امنیت را به خطر می اندازد . غافل از این که رشد جامعه و تضمین امنیت در تبادل افکار است .
در ضمن از شما راجع به وضعیت زندان پرسیدم . فقط قسمت های مثبت را تعریف کردید . از زنان هم بند خود به نیکی یاد کردید و خبر خوب که یک زندان می خواهند بسازنند و وضع زنان زندانی بهتر می شود . تا چند روز به این جمله شما فکر می کردم نمی دانستم از این خبر خوشحال باشم و یا ناراحت . اما بی اختیار از چشم هایم اشک می آمد!!
اما دیروز
با عجله لواسان آمدم تا در تشیع پدر عزیز تان شرکت کنم ،متاسفانه دیر رسیدم و فقط فاتحه ای خواندیم . که زینب را دیدم و اتفاقی که برای شما افتاده بود تعریف کرد و ما با امید این که بالاخره شما را در منزل پدری می بینیم ،به سوی خانه شما روان شدیم .
گریه های زینب که شما را صدا می کرد خبر از عمق فاجعه می داد .من که باور نمی کردم به این سادگی از همه ما قهر کنی وبروی ؟نگاه پر از مهر ت را به روی همه ببندی !! شمایی که به قول همسر بزرگوارتان همیشه به دیگران فکر می کردید که چگونه می توانید به بهتر زندگی کردن آنها کمک کنید و مشکلات مردم گرفتاری که در حق آنها ظلم شده بود به گونه ای رفع کنید. نمی دانم در آن دقایق تدفین پدر مبارزتان که بقول دوست مشترکمان مسلمان واقعی و وطن دوست بود و با تمام فشارها هیچوقت از اسلام و ایران جدا نشد ، به شما چه گذشت که خداوند رحمان و رحیم حکم آزادی هاله خانم را امضاء کرد .
شما برنده روز چهار شنبه و مدیر تمام صحنه ها بودید با تمام بد اخلاقی ها و سختگیری ها در نسیم شبانه بر شما نماز خوانده شد و با تلاوت قرآن و فریاد یا زهرا یا مظلوم پیکر پاکتان در کنار پدر که همیشه همراه او بودی در سینه سرد خاک آرام گرفت . و دوستانی که شما را بخاطر ادب و انسانیتان دوست داشتند در این سفر ابدی شما را با اشک چشمانشان بدرقه کردند . وای بر حال کسانی که با بغض و نادانی و خودپرستی شما را ازار دادند . و خداوند فرصت ندامت را از آنها گرفت .
به امید دیدار فاطمه امیرانی
No comments:
Post a Comment